سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بدرقه...

« هوالرئوف »

به بدرقه آمده بودند

دیروز

با گل های آتش

و کاسه های آب دریغ شده

با شمشیرو شراره و سیلی

با نیزه و تازیانه

به بدرقه آمده بودند

 به بدرقه یاس های نیلی

سرهای بی پیکر

.

.

.

بدرقه...یا غارت ؟

غارت گوشواره و معجر...؟

***

با ناله های زلال

و چشم هایی

که گلوی آفتاب را

می گریست

و دست های لرزان اجابت

که فقرش را

به ضریح وصله می زد

به بدرقه آمدند

امروز

ضریح را...

و آسمان

پشت سرش آب می پاشید

***

دو کاروان

یکی ازکربلا می رفت

یکی به کربلا...

زینب

نگاهش را

به مشبک های پیکرت

دخیل می بست

و من

به مشبک های ضریح...:(

__________

هی...نوشت 1:خوش به حال ضریح

هی...نوشت 2: دلم را گره زدم به مشبک های ضریح...

هی...نوشت 3: خدایااااا !دلم کربلا میخواد :(

----------

این پست فقط یه دلتنگ نوشت بود


دوشنبه 91/9/6 10:16 عصربه قلم: سکوت خیس ™            نظر